سالهاست که بحث نزدیکی ظهور به طور جدی در جامعه ما مطرح شده و شواهد بسیاری بر آن ارائه می گردد ، در این میان بحث قومی که از مشرق قیام کرده و به رهبری سیدخراسانی پرچم انقلاب را در عراق به امام عصر(عج) تحویل میدهد،از مباحث مهم نزدیکی ظهور است،هرچند بشارتهای مکرر امام خامنه ای جایگاهی ویژه در یقین به نزدیکی ظهور دارد اما شعر رازآلود معظم له جایگاهی ممتاز در این میان دارد،با وجود اینکه بسیاری آن را اشاره کنایه آمیز ایشان در بحث سیدخراسانی میدانند اما برخی نیز بیان میکنند که آقا به یاران ایام جوانی خود در خراسان اشاره دارد،ما در ادامه بررسی خواهیم کرد که حقیقت چیست و چگونه راز دل طوفانی آقا،اینک عالمگیر شده است!
علاوه بر بیانات بشارت آمیز امام خامنه ای پیرامون نزدیکی ظهور طی دو دهه گذشته ، اشعار و اشاراتی نیز از جانب معظم له در این باب می توان دید ، یکی از این اشعار مبشر که به صراحت به نزدیکی ظهور اشاره دارد شعر زیبای زیر می باشد :
دل را ز بي خودي سر از خود رميدن است جــان را هـواي از قفــس تن پـريــدن است
از بيم مـرگ نيست كـه سـرداده ام فغـان بانگ جرس زشـوق به منزل رسيدن است
دستـم نمي رسـد كه دل از ســينه بركنم باري عـــلاج شــكر گريبـان دريــــدن است
شامم سيه تر است زگيســوي سـركشت خورشيـــد مــن برآي كه وقت دميدن است
ســـوي تـــو ای خلاصــــه گـلـزار زنـــدگي مـــرغ نـگــه در آرزوي پــركشيــدن است
بگـــرفت آب و رنـگ زفـــيض حضـــور تــــو هرگـل در اين چمن كه سـزاوار ديـدن است
با اهـــل درد شرح غــــم خود نمـــي كنم تقـــدير قصـــه دل مــــن ناشنــــيدن است
آن را كه لـــب به جام هوس گشت آشـنا روزي "امين" سزا لب حسرت گزيدن است
در این شعر که بیش از یک دهه پیش توسط ولی امر مسلمین(مدظله) سروده شده است ، مصرع " خورشيد من برآي كه وقت دميدن است " به روشنی دیدگاه معظم له را پیرامون نزدیکی ظهور نشان می دهد.
اما به جرات می توان گفت پربحث ترین و رازآلودترین شعر ولی امر مسلمین(مدظله) شعر " یاران خراسانی" می باشد ، شعری که بسیاری از اهل انتظار ، اعتقاد دارند که معظم له در این شعر به کنایه و غیرمستقیم ضمن ابراز ارادت به یاران خراسانی ، خود را سیدخراسانی معرفی می نمایند :
سرخوش ز سـبوی غم پنهانی خویشـم چــون زلف تو سـرگرم پریشانی خویشم
در بــــزم وصـال تو نگـــویم ز کم و بیـــش چـون آینــه خو کرده به حیرانی خویشم
لــب باز نکـــردم به خروشــی و فغانــــی مــن مـــحرم راز دل طـــوفانی خویشــم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شــکر خنده لبـش جان نسپردم شرمنده ی جانان ز گران جانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند امیــن بسته ی دنیـــا نیــم امــا دلبســــته ی یــــاران خراسـانی خویشم
در عین حال که جمع کثیری از منتظران امام زمان(عج) شعر و مصرع فوق را بر آنچه ذکر شد تفسیر می کنند اما برخی از دوستان نیز بدون آنکه سند و مدرکی ارائه دهند ، اعتقاد دارند که شعر و مصرع فوق نه به حال و هوای امام زمان(عج) و ظهور که به حال و هوای جمعی از دوستان در ایام جوانی و میانسالی امام خامنه ای(مدظه) در شهر خراسان اشاره دارد که معظم له شعر مذکور را در وصف و محبت آنها که نشست های شاعرانه داشتند ، سروده است.
اما نگاهی گذرا به محتوای شعر مذکور نشان می دهد که این شعر جذاب در چه حال و هوایی سروده شده است ما برای آنکه نشان دهیم فضای این شعر تا چه اندازه امام زمانی و ظهوری می باشد با بررسی مختصر تک تک ابیات این شعر به چند نکته مهم اشاره می کنیم :
شاعر در سراسر شعر با یار و معشوق نجوا دارد
سرخوش ز سـبوی غم پنهانی خویشـم چــون زلف تو سـرگرم پریشانی خویشم
در مصرع اول شاعر از غم پنهان یار می گوید و از زلف پریشان دلدار که دل را به خود مشغول میدارد ، معشوقی که به کرات در اشعار امام راحل(ره) نیز می توان آن را مشاهده کرد
در بــــزم وصـال تو نگـــویم ز کم و بیـــش چـون آینــه خو کرده به حیرانی خویشم
در مصرع دوم شاعر از " بزم وصالی" سخن دارد که آنچنان عظیم و مبارک است که در آن هیچ گله و شکایتی نمی توان بر زبان راند و از " کم و بیش " حرفی به میان آورد ، بلکه در این بزم ، تنها باید چو آینه تجلی انوار یار را به مشاهده نشست
لــب باز نکـــردم به خروشــی و فغانــــی مــن مـــحرم راز دل طـــوفانی خویشــم
در مصرع سوم شاعر جان و دل خود را چون دریایی طوفانی و پرجوش و خروش توصیف می کند ، که رازی بزرگ در خود دارد ، اما شاعر به خاطر معشوق ، بر خروش و فغان درونی خود غلبه کرده و لب به صحبت در میان اغیار باز نمی کند تا راز دل طوفانی خویش را بیان کند ، سئوال این است که شاعر از کدام راز بزرگ سخن می گوید ، رازی که توانسته است دل بزرگ شاعر را طوفانی کند؟
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
شاعر در این بیت سراسر عمر خود را به جز " یک چند " در رندی و مستی بیان می کند ، هرچند پشیمانی و شاید غفلت همان مدت کوتاه نیز پشیمانی زیادی در روح او ایجاد کرده است.
عبارات " رندی " و " مستی" که در اشعار عارفانی چون مولانا ، سعدی ، حافظ و حضرت امام(ره) نیز به وفور می توان دید به اعتقاد اکثر متخصصین اشاره به حالات عرفانی خاص دارد که در مسیر سیر و سلوک بسوی حق و حجت حق برای سالک پیش می آید و از عشق بازی شاعر با معشوق خبر می دهد
از شوق شــکر خنده لبـش جان نسپردم شرمنده ی جانان ز گران جانی خویشم
در این بیت شاعر به بزم وصال یار اشاره دارد و به شکرخند زیبای او ، یاری که آنقدر بلند مرتبه است که شاعر از خود انتظار دارد تا به میمنت و شکرانه شکرخند و لبخند رضایت او ، جان به جان آفرین تسلیم کند و خود را سرزنش می کند و شرمنده است که گران جان است و از شوق شکرخند یار جان نسپرده است
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
در این مصرع شاعر پس از بزم وصال یار و خنده شکرینش به تنهایی و شکستگی می رسد و خود را در فراق یار زندانی و افسرده می بیند تا جایی که خود را دلشکسته ترین فرد عالم به شمار می آرود ، می توان گفت این غم عمیق در دور افتادن از لذت عظیم بزم وصال و در فراق یار است که شاعر خود را اسیر چنین غم عظیمی توصیف می کند.
هر چند امیــن بسته ی دنیـــا نیــم امــا دلبســـته ی یـــاران خراسـانی خویشم
اما در بیت آخر که آن را می توان جان شعر و اصلی ترین بخش آن ذکر کرد ، گویی لذت بزم وصال و غم فراق یار دو لبه یک قیچی می شوند که هرچه شاعر بدان بسته است و به آن دلبستگی دارد را پاره می کند ، اما در این میان یک دلبستگی وجود دارد که نه تنها از میان نرفته است که شاعر آن را با افتخار بعنوان تنها دلبستگی خود در محضر یار و در نجوای با او بیان می کند و پرده از وجود این دلبستگی برمی دارد.
و اما در آخر سئوال اساسی این است که این " یاران خراسانی" چه کسانی هستند که شاعر با این سوز و گداز و با این توصیفات عجیب سراسر شعر در آخرین مصرع شعر آنها را بعنوان تنها دلبستگی خود در این دنیا معرفی می کند؟
آیا عاقلانه است که بگوییم در حالی که شاعر از ابتدا در حال عشق بازی با معشوق پنهان است یا به عبارتی دیگر فضای سراسر شعر فضای امام زمانی است ، شاعر در انتهای شعر که می توان آن را حرف آخر و اصلی شاعر دانست به یکباره از فضای شعر منقطع شده و به یاد چند دوست قدیمی خود در ایام جوانی که اینک یا از دنیا رفته اند یا پیر و فرتوت شده اند، می افتد و آنها را تنها دلبستگی خود در تمام دنیا و مافیها ذکر می کند؟
و آیا اصولاً مصرع آخر می تواند در راستای فضای کلی شعر که فضای راز و نیاز با معشوق غایب است ، نباشد ؟ آیا کسانی که می گویند آقا این مصر آخر را به یاد دوستان خراسانی ایام جوابی خود سروده است ، پاسخی برای این تناقض دارند؟
در حالی که اگر مصرع آخر را در فضای امام زمانی و ظهور تفسیر کنیم که فضای کلی شعر از یک سو و منطق و عقل نیز همین را حکم می کند در این صورت به سئوالات مطروحه پاسخ داده میشود ، پرچمدار عصر ظهور بعنوان شاعر در حالی که در سراسر فضای شعر با امام زمان(عج) نجوا می کند ، در آخرین مصرع با معرفی غیرمستقیم خود بعنوان کسی که پرچم را به دست یار خواهد داد( سیدخراسانی) ، تنها دلبستگی خود در این جهان را یاران خراسانی بیان می نماید که او را یاری خواهند کرد تا این مسئولیت عظیم را به انجام برساند و پرچم انقلاب را به دست صاحب اصلی آن تحویل دهد ، این تفسیر به خوبی با کلیت فضای امام زمانی شعر هماهنگ بوده و راز دلبستگی عجیب امام خامنه ای به یاران خراسانی خویش را نیز برملا می سازد.
در صورتی که کسانی که به برداشت اول را مطرح می کنند نه سند و مدرکی برای این گفته خود دارند و نه دلیلی منطقی برای آن ارائه می دهند ، آنها تنها حدس و گمان خود را بدون هیچ سند و مدرک و دلیلی مطرح می نمایند.
در حالی که تفسیری که ارائه شد ضمن اینکه از جهات مختلف ، پاسخ سئوالات را در خود دارد ، توسط بیانات مختلفی از بزرگان دیگر مبنی بر سیدخراسانی بودن آقا و همچنین بشارتهای مکرر امام خامنه ای(مدظله) طی یکی دودهه گذشته و همچنین تحولات عظیم کنونی جهان مورد تایید قرار می گیرد.
نظرات شما عزیزان: